یـــــــــــــــــــــــــــــاس
رنــــــــــــــــــــــگارنگ

کاش همیشه در کودکی می ماندیم

تا به جای دلهایمان

سر زانوهایمان زخمی میشد!
 

چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 15:6 :: نويسنده : لیدی

مــــــ ـــــن اگـــ ـــر میخــ ـــندمـــــــــ

اجــ ـــبآر عـــــ ـــــکــ ــآس اســـــت

وگــــ ـــرنــــ ـــه بــــــ ـــی تـــ ــو

 مــ ــــن کــــ ــــجآ و

 خــ ـــنــــدهــ کـــــ ـــجـــــآ

؟

 

 

 

چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : لیدی

دمش گرم...

باران رامی گویم

به شانه ام زدوگفت:

خسته شدی...

امروز را تو استراحت کن...

من به جایت می بارم


چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : لیدی

اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟

امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟


ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ

این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت


يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل

گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت


از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را مي‌دهم اما به چه قيمت


مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود

ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت

سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : لیدی

بچه که بودم

از جریمه های نانوشته که بگذریم

 

سلمانی و ساعت و سیب

سکه و سلام و سکوت

و سبزی صدای بهار

هفت سین سفره ی من بود

بچه که بودم

دلم برای آن کلاغ پیر می سوخت

که آخر هیچ قصه ای به خانه نمی رسید

بچه که بودم

تنها ترس ساده ام این بود

که سه شنبه شب آخر سال

باران بیاید

بچه که بودم

آسمان آرزو آبی

و کوچه ی کوتاهمان

پر از عبور چتر و چلچراغ و چلچله بود

 

 

 

سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : لیدی


 
دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات

...
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
 

سه شنبه 7 آذر 1391برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : لیدی

دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام


وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام


دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام


من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام


کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام…

جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 11:18 :: نويسنده : لیدی

می خوام یه فالی بگیرم 

خدا کنه که خوب باشه

یه فال حافظ بگیرم 

دعا کنین بد نباشه

به من بگو حافظ خوب

فالم بده یا خیلی خوب

حافظ به من گفت ای عزیز

غم هاتو بیرون بریز

برو به دنباله دلت

حل میشه امسال مشکلت


جمعه 3 آذر 1391برچسب:, :: 10:40 :: نويسنده : لیدی

بسوزان دفترم را...ازخجالت


غزل های ترم را...ازخجالت


تو بی سر باشی و...عمری چگونه


نگه دارم سرم را...ازخجالت...

 

 

 

چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : لیدی

___$$$$___$$$$$$$$$$____$$$$
__$$???$$$$$$$$$$$$$$$$$$$???$$
__$$??$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$??$$
___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_____$$$$$¶¶¶$$$$$$¶¶¶$$$$$$$
____$$$$$$¶¶¶$$$$$$¶¶¶$$$$$$$
____$$$$$$$$???¶¶¶???$$$$$$$$
____$$$$$$$????¶¶¶????$$$$
$$$
_____$$$$$$????????????$$$$$
_______$$$$$$???????$$$$$$$
_____$$$*****$$$$$$$$********$
_$$$$***********$**************$
$$$$$********** ** **** *********$
$$$$$$$$$********* **************$
$$$$$$$$$$$*** * ********$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$***
** ******$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$*** *******$$$$$$$$$$$$$
___$$$$$$***********$$$$$$$$$$$$
_____$$$$************$$$$$$$$$$$
__$$$$$$$$$************$$$$$$$$
_$$???????$$$**********$$????؟؟؟؟$$$
$$???????????$$$*****$$$???????؟؟????$$
$$????????????$$$$*$$$$$???????؟؟????$
$$????????????$$$$$$$$$$???؟؟??????$$
$$$?????????$$$____$$$$$???????$$$

پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : لیدی

دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ

دوستی تلفیق شعور من و توست

دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا

دوستی حس عجیبیست میان من و تو

پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : لیدی

هی فلانی یادت نرود ...

 

تو را من " تو " کردم.....

 

وگرنه "هوی " هم زیادت بود

 

واسه من " شما شما " نکن ...

پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 13:43 :: نويسنده : لیدی
 

 

دریاها غرق خشکی خشکیها خیس بارون

چشمای خیس از اشک اشکای غرق در خون

طپش طپش های تیغ روی رگای امید
 

فصل شکستن دل شروع شک و تردید
 

 

پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 13:36 :: نويسنده : لیدی

پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : لیدی

دست به دامن اين خيابان مي شوم گاهي،

خياباني كه وقتي بدون تو بودم

هميشه خيس بود!

حالا...

تمام رويــایــــــِ من شده...


پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : لیدی

کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …

پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : لیدی

 

مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید “کیستی ؟”
شاید او حتی بگوید “لایق من نیستی”
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم

 



 

وقتی که تنهایی میاد ، حس می کنم که بی کسم
ثانیه ها نمی گذرن ، هیچ موقع فردا نمیآد
دلم دیگه زندگی رو با اینهمه درد نمیخواد

 



 

میدانی تنهایی کجایش درد دارد ؟ انکارش !

 



از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…



 

 

پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:, :: 1:29 :: نويسنده : لیدی

چرا قلب تیر خورده نماد عاشقی است ؟!!

 

 

 

 قلب تیر خورده - گروه گل یاس

 

در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.

دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت بود.. !

خدایان از هر دری سخنی می‌گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف‌های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.

هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می‌خواهد برود جنون دستش را می‌گیرد و راهنمایی‌اش می‌کند.

به همین دلیل است که می‌گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می‌شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می‌بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.

بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه‌های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می‌نامیدند.

در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 19:26 :: نويسنده : لیدی

 

خیلی وقت پیش یادم میومد که خودمو بو سرما خوردگی می زدم تا به مدرسه نرم...

ولی من نمی دونم اون دکتری که منو معاینه می کرد و می گفت : آره مریضی و چندین جور دوا می داد تا خوب بشم مدرکشو از کجا گرفته بود!

 والا!



 

تو فرودگاه دارم با رفیقم حرف می زنم  

یارو اومده می گه : 

 

شما ایرانی هستید  

 

 

می گم پ` ن` پ` چینی هستیم فقط رومون فارسی ساز نصب کردن!



 

به پسر خالم می گم تب کردم می گه مریضی 

می گم پ` ن` پ` دمای بدنمو بردم بالا تا ببینم فنش کار می کنه یا نه!

 



دردناک ترین جمله دوران مدرسه: 

بچه ها کیفارو بزارین زمین می خوایم نرمش کنیم!

 

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 18:16 :: نويسنده : لیدی

کابوس نیست

با دستانی سبز 

ایستاده

باید رفت

تنها ...

به کجا...

باد پیراهن سبزش را به رقص می خواند

باد... باد... باد...

این زاده سیاه شب

روی ان شراب کهنه میرقصد

-پیچک تنت بوی خاک میدهد

...کابوس نیست

...باید... ب...ر...و....م

 

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : لیدی

تنهايي را دوست دارم زيرا دروغي در آن نيست...
تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست...
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست...
تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست...
تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم..
تنهايي را دوست دارم زيرا دلهاي شکسته هميشه تنهايند..

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 17:57 :: نويسنده : لیدی

من بودم ، تو و یک عالمه حرف

و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !

کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد




عصاره ی تمام مهربانی ها را می گیرم

و از آن فرشته ای می سازم همچون “خودت”




تمام مزرعه کافر صدایش می زدند

گل آفتابگردان کوچکی که عاشق باران شده بود




در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

من به آن محتاجم !




دل اگر بستی ، محکم نبند ، مراقب باش گره کور نزنی ، او میرود ، تو میمانی و یک گره کور



 

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 17:47 :: نويسنده : لیدی


روزگارم بد نیست غم كم میخورم

كم كه نه هر روز كمكم میخورم

عشق از من دورو  پایم لنگ بود

غیمتش بسیار دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

شیشه گر افتاد هر دو دستم بسته بود

چند روز یست كه حالم بد نیست

حال ما از این و آن پرسید نیست

گاه بر زمین زل میزنم گاه بر حافظ تفعل میزنم
 
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت یك غزل آمدوحالم را گرفت

 مازیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه ماپنداشتیم

پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 17:38 :: نويسنده : لیدی

دخترها نمي‌توانند
1- با داشتن دماغي تير كموني يا عقابي متاليك به جراح مراجه نكنند!
2- با ديدن يكي از خودشون خوش تيپ‌تر، ميگرن نگيرن و از زور ناراحتي غش نكنند!
3- با داشتن قدي كوتاه كفش پاشنه 60 سانتي نپوشند و احساس قد بلندي نكنند!
4- روزي 24 ساعت با تلفن حرف نزنند!
5- روزي 30-40 هزار تومان آت و اشغال نخرند!
6- از مهموني و عروسي و براي هم خالي نبندند و با خالي‌بندي لايه اوزون رو جر ندهند!
7- با يه دماغ عمل كرده احساس خوشگلي نكنند و فكر نكنند كه مادر زادي همينجوري بودن!
8- مطالب چرت و پرت اين قسمت رو بخونند و از عصبانيت سكته نكنند!

پسرها نمي‌توانند
1- با داشتن هيكلي ضايع تيشرت تنگ نپوشند و فيگور نگيرند!
2- از كلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تيغه نكنند و after shave نزنند!
3- پس از يافتن اولين مو در پشت لب احساس مردانگي نكنند و به فكر ازدواج نيفتند!
4- در مهمانيها و محافل خانوادگي احساس با مزگي نكنند و چرت و پرت نگويند!
5- ادعاي با مرامي و با معرفتي و با وفايي و غيره نكنند!
6- كت و شلوار صورتي با بلوز زرد نپوشند و كراوات قهوه‌اي نزنند!
7- احساس با غيرتي نكنند و راه به راه به آبجي كوچيكه گير ندهند!
8- از 9 سالگي پشت ماشين باباشون نشينند و پدر ماشين رو در نيارند!
9- مطالب چرت و پرت نگند و از خودشون تعريف نكنند!


چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : لیدی

سلام دوستان عزیز امروز یه بازی قشنگی تو نت دیدم ولی نتونستم از مرحله ی سوم اون ور برم

اگه شماعزیزان تونستین برین حتما دربارش بهم نظربدین ممنون میشم

http://fun.sdinet.de/flash/games/lab.swf

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 21:48 :: نويسنده : لیدی

تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟

چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 21:7 :: نويسنده : لیدی

تولد انسان همانند روشن شدن کبریتی است

و مرگش خاموشی آن

بنگر در این فاصله چه کردی

گرما بخشیدی ؟

یا سوزاندی . . . ؟



انسان ها همه گلها را چیدند و کشتند

اما گل خشخاش انتقام همه آنها را یکجا گرفت . . .



بزرگترین عبادت

لبخند به پسرک کفاشی است

که نان آور خانه است

که به جای کیف قاپی

کفش آدم های پولداری را برق می زند . . .



 

بقیه توادامه ی مطلب

بری ضررنمی کنی



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, :: 20:47 :: نويسنده : لیدی

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

 

جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 18:36 :: نويسنده : لیدی

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 18:30 :: نويسنده : لیدی

دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام
دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام…

جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : لیدی
درباره وبلاگ

سلام دوستان عزیز به وبلاگ خودتون خوش آمدید امیدوارم خوش بگذره نظریادتون نره . . . . $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$_________________________$$ $$_______$$$$$$$$$$________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_______$$$$$$$$$$________$$ $$_________________________$$ $$_________________________$$ $$____$$$$$_______$$$$$____$$ $$__$$$$$$$$$___$$$$$$$$$__$$ $$_$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$_$$ $$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$ $$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$ $$____$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$ $$______$$$$$$$$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$________$$ $$_________$$$$$$$_________$$ $$__________$$$$$__________$$ $$___________$$$___________$$ $$____________$____________$$ $$_________________________$$ $$_________________________$$ $$_$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$_$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$$_______$$$$$$___$$ $$____$$$$$$_____$$$$$$____$$ $$______$$$$$$$$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$________$$ $$_________________________$$ $$_________________________$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 249
بازدید کل : 41740
تعداد مطالب : 535
تعداد نظرات : 543
تعداد آنلاین : 1


دریافت کد موزیک آنلاین

قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت کد پیغام خوش آمدگویی دریافت کد خداحافظی